۳۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۶

مهر من ای ماه روی مهربان
ای مَلَک بر بام حسنت سایه بان

گر گناهی کرده ام بگشای لب
تا چرا بربسته ای با من زبان

بیش ازین ابرو ترش بر من مدار
هم چرا این تلخ از آن شیرین دهان

رحم کن بر مردم چشمم ببخش
کز تو در خون است روزان و شبان

چون بود مشتاق بی روی حبیب
شوره ی گرم و برو ماهی تپان

من به جان معراج کردم گر رقیب
برگرفت از بام وصلت نردبان

حسن جانان می رباید دل ز ما
حسن و دل آن کشتی و این بادبان

سیب و شفتالو بسی چیدم ز باغ
بی خبر در خواب غفلت باغبان

خیمه بگشای از نزاری رخ مپوش
بس بود زلف سیاهت سایه بان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.