هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به نقد بیعدالتیها و ناپایداریهای روزگار میپردازد. شاعر از ظلم و ستم حاکمان و بیمهری روزگار شکایت میکند و به نابرابریهای اجتماعی و بیارزشی فضیلتهای انسانی در برابر ثروت و قدرت اشاره دارد. همچنین، او از دوری مردمی و رواج رذایل اخلاقی در جامعه اظهار ناراحتی میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اجتماعی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و تلخ ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا ناخوشایند باشد.
شمارهٔ ۱۵۵ - وله ایضا
دور گردون با همه کس بد فعالی می کند
خاصه با ما قصدهای لایبالی می کند
نیست از ما منقطع اسباب ناکامی از آنک
جو رها چون دورها هم بر توالی می کند
دست او بالاست، بر وی هیچکس را دست نیست
لاجرم هر چ آن مراد اوست حالی می کند
با کس او را مهربانی نیست، هر چ او ناکسیست
گر تو از دستش بنالی ور ننالی می کند
هر دم از بهر نثار سمّ اسب هر خری
از سرشک چشم من عقد لالی می کند
گه دواج پرنیان بر سفت سگ می اکند
گه نشست یوز را اطلس نهالی می کند
بوریای کهنه از پهلوی ما دارد دریغ
بهر پشما گند خر ترتیب قالی می کند
قصد جان می دارد اکنون، روزگار لطف بود
آن که می گفتم زیان جاه و مالی می کند
مردمی رفت از جهان آنکس که جوید مردمی
...الی می کند
دور دور سفلگانست و خسیسان جلد باش
وای مسکینی که او قصد معالی می کند
تا سگان را طوق زرّینست و کسوت ششتری
هر کجا شیریست در عالم شکالی می کند
زشت تر کاری در این ایّام نیکو کاریست
نیک بختا، آنکه رای بد سگالی می کند
جاهلی را دست می بوسند اندر دست حکم
فاضلی در پای ماچان پای مالی می کند
هر کجا اشراف نادان در تنعّم یافتی
زیرکی آنجا فغان از بی منالی می کند
هر که او چون سنگ زیرین سینه مالد بر زمین
گنبد گردون خطابش، صدر عالی می کند
یوسفی را می دهد هفده درم گردون بها
گرگ بین کو دعوی صاحب جمالی می کند
کاروان ناجوانمردان فراوان می رسند
از جوانمردان جهان زان عرصه خالی می کند
تا زبان بند هنر شد حرز بازوی ملوک
حق بدست ناطقه ست ارمیل لالی می کند
خاصه با ما قصدهای لایبالی می کند
نیست از ما منقطع اسباب ناکامی از آنک
جو رها چون دورها هم بر توالی می کند
دست او بالاست، بر وی هیچکس را دست نیست
لاجرم هر چ آن مراد اوست حالی می کند
با کس او را مهربانی نیست، هر چ او ناکسیست
گر تو از دستش بنالی ور ننالی می کند
هر دم از بهر نثار سمّ اسب هر خری
از سرشک چشم من عقد لالی می کند
گه دواج پرنیان بر سفت سگ می اکند
گه نشست یوز را اطلس نهالی می کند
بوریای کهنه از پهلوی ما دارد دریغ
بهر پشما گند خر ترتیب قالی می کند
قصد جان می دارد اکنون، روزگار لطف بود
آن که می گفتم زیان جاه و مالی می کند
مردمی رفت از جهان آنکس که جوید مردمی
...الی می کند
دور دور سفلگانست و خسیسان جلد باش
وای مسکینی که او قصد معالی می کند
تا سگان را طوق زرّینست و کسوت ششتری
هر کجا شیریست در عالم شکالی می کند
زشت تر کاری در این ایّام نیکو کاریست
نیک بختا، آنکه رای بد سگالی می کند
جاهلی را دست می بوسند اندر دست حکم
فاضلی در پای ماچان پای مالی می کند
هر کجا اشراف نادان در تنعّم یافتی
زیرکی آنجا فغان از بی منالی می کند
هر که او چون سنگ زیرین سینه مالد بر زمین
گنبد گردون خطابش، صدر عالی می کند
یوسفی را می دهد هفده درم گردون بها
گرگ بین کو دعوی صاحب جمالی می کند
کاروان ناجوانمردان فراوان می رسند
از جوانمردان جهان زان عرصه خالی می کند
تا زبان بند هنر شد حرز بازوی ملوک
حق بدست ناطقه ست ارمیل لالی می کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.