۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما
رسیده است به شب، روز زندگانی ما

به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد
خزان رسید و نشد فصلگل فشانی ما

کنار و جیب دو عالم به دست چاک افتد
اگر ز پرده برآید غم نهانی ما

خزان چهرهٔ ما رشک لاله زار شود
اگر بهار کند، اشک ارغوانی ما

کجاست طایر قدس آشیانه ای که زند
ز شاخ سدره صفیری به همزبانی ما؟

سفر به سایه آن سرو پایدار کنیم
اگر کمی نکند، عمر جاودانی ما

هزار نشتر الماس در جگر داریم
سزد که عشق بنازد به سخت جانی ما

غم اسیری خود می خوریم، کازاد است
ز طوق فاختگان، سرو بوستانی ما

نشاط باغ به ما تلخ شیونان نرسد
رمیده طایر عیش از هم آشیانی ما

اگر چه رخصت گفتن نداشتیم حزین
هزار نکته فرو خواند، بی زبانی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.