۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

بر فرازد چو علم، آه سحرگاهی ما
دو جهان پر شود از کوکبه شاهی ما

در حقیقت بر ما، بت شکنی خودشکنی ست
صیت اسلام بود، بانگ انا اللّهی ما

بس که بار غم هجر تو، گران افتاده ست
سایه، از ضعف ندارد سر همراهی ما

چون دل عرش جناب، آینه داری داریم
کو سکندر که زند کوس فلک جاهی ما؟

صف مژگان تو گر سایه به دریا فکند
خار قلاب شود در بدن ماهی ما

پیش چشم تو، ز غم گر بگدازیم چو شمع
بر تو روشن نشود محنت جانکاهی ما

حیرت عالم آب، آینه ماست حزین
ساغر باده بود صیقل آگاهی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.