۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

مکن دشوار از تن پروری آزادی جان را
چه محکم می کنی چون ابلهان دیوار زندان را؟

دیار عشق را نازم که طفلان هوسناکش
چو پستان می مکند از ذوق، خون آلوده پیکان را

گریبانی چو صبحم نیست تا از شرم رسوایی
ز بی دردان بپوشد سینه ام، زخم نمایان را

ز دل بیش است با معشوق ربط دیده عاشق
که چشم آگاه کرد از بوی یوسف، پیر کنعان را

پی جولانگه خورشید، پهنای فلک باید
نسازد عشق مسکن، سینه های تنگ میدان را

تو در بتخانه اندیشه دینی، نمی دانی
که عارف کعبه می داند، دل گبر و مسلمان را

حزین ، از جویبار تیغ او تا حشر ممنونم
به خون آلوده چون گل، دامن پاک شهیدان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.