۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۱

عاشق حریف حملهٔ شیر دلیر نیست
در سینه اش اگر جگری همچو شیر نیست

از تیغ بازی نگهت می توان شناخت
کز خون هنوز نرگس مست تو سیر نیست

در کار عشق، حوصله باید حریف را
منصور، مرد معرکهٔ دار و گیر نیست

کودک، مشیمه را نشمارد به خویش تنگ
دنیا به چشم مردم دنیا حقیر نیست

لب بسته ام که با دل سنگین روزگار
تأثیر، کار نالهٔ گردون مسیر نیست

دارم کف از خمار، به میخانه رعشه دار
پیر مغان مگر به کسی دستگیر نیست؟

بیگانه نیست محرم آواز آشنا
مرغ چمن به خامهٔ من هم صفیر نیست

داری سری چو بلبل اگر مست بوی گل
فرقی میان بستر خار و حریر نیست

ای نوجوان کناره مکن از حزین زار
عاشق اگر چه پیر بود، عشق پیر نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.