۱۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۹

خواهم به دل آن نرگس مستانه در افتد
بد مست تماشاست، به دیوانه درافتد

سخت است تلاش دو زبردست، مبادا
می با نگه یار، حریفانه درافتد

چشمش، به نگاهی ننوازد دل ما را
کی لایق برق است که با دانه درافتد؟

در هر رگ ما مستی منصور کند، خون
گر عکس رخ یار به پیمانه درافتد

گو گردش پیمانه درین بزم ز غیرت
با چرخ تنک ظرف، حریفانه درافتد

حیف است زبردست زند با همه کس دست
آن زلف نبایست که با شانه درافتد

با چشم حزین این سخن از عشق بگویید
کی خواب به دام تو به افسانه درافتد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.