۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۸

باید از نالهءجانکاه عصا دارد پیش
بس که دشوار برآید، نفس از سینهٔ ریش

بلبل از آتش گل سوزد و پروانه ز شمع
همه سوزند ز بیگانه، من از آتش خویش

آنگه ارباب نظر، دیده‌ورت می‌دانند
که به عبرت نگری هر چه تو را آید پیش

آمد آن شوخ به سیر چمن و نرگس مست
جلوهٔ قامت او دید و سرافکند به پیش

فکر آخر شدن دور قدح کشت مرا
ورنه از گردش افلاک ندارم تشویش

راز پوشیدهٔ دل‌ها همگی گردد فاش
کاو کاو مژه ات بس که نماید تفتیش

دل چه سان جمع کنم در غم دلدار حزین؟
من که در هر بن مو می‌خلد از هجرم نیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.