۱۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۳

برق آهی ز جگر در شب تاری نزدیم
روز درماندگی دل، در یاری نزدیم

خرقهٔ زهد نشُستیم به آب تَهِ خم
آتش باده به ناموس خماری نزدیم

بلبل خوش نفس گلشن قدسیم افسوس
نغمه ای در شکن طرهٔ یاری نزدیم

شبنم آسا ز رخی آب ندادیم نظر
گل داغی به سر از باغ و بهاری نزدیم

شرمساربم ز مستان محبت که چرا
ساغری از نگه باده گساری نزدیم؟

گره از کار کسی باز نکردیم افسوس
نیش خاری به دل آبله زاری نزدیم

مدتی رفت که ما از لب پرشور حزین
نمکی بر جگر سینه فگاری نزدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.