هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌بستگی خود به معشوق سخن می‌گوید و از رنج‌های دوری و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او از محیط مدرسه و گفت‌وگوهای بی‌ثمر آن گریزان است و به دنبال آرامش در خانقاه و خرابات می‌گردد. شاعر همچنین از بی‌تفاوتی دیگران نسبت به درد عشقش ناراحت است و تمایل خود به همنشینی با رندان و دوری از افراد نادان را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به خرابات و رندان ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشد.

شمارهٔ ۶۵

گفتم هوای زلف تو از سر بدر کنم
ترسم کم عمر در سر اینکار سر کنم

از قیل و قال مدرسه نگشود کار دل
رفتم بخانقاه که فکر ذکر کنم

بگرفت دل ز صحبت ابنای روزگار
خرّم دمی که راه خرابات سرکنم

خوش بود دل ز ذوق وصالت ولی چه سود
مهلت نداد هجر که شب را سحر کنم

کارم ز دست رفت یکی دیده باز کن
تا سینه پیش تیر نگاهت سپر کنم

خامان دلفسرده ندارند سوز عشق
تا کی حدیث دل بر هر بیخبر کنم

من کز شراب لعل تو مستم ز روز عهد
دامن کجا ز بادۀ انگور تر کنم

نیرّ هوای صحبت رندانم آرزوست
تا چند همزبانی این گاو و خر کنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.