۲۱۰ بار خوانده شده

بخش ۳۵ - خلاصی یافتن اهلیا زن گوتم که به دعای شوهر سنگ شده بود از قدم مبارک رام

چنین تا بر در دیری رسیدند
بتی افتاده اندر خاک دیدند

به خواری و خس و خاشاک گمنام
چنان اکنون بتان در شهر اسلام

نه چون دیگر بتان سنگین بنا بود
زنی گوت م رکیشر اهلیا بود

به جرم آنکه با اندر زنا کرد
برای مسخ او زاهد دعا کرد

اجابت شد دعای صدق درویش
همه تن سنگ شد همچون دل خویش

به میعادی که چون رام آید اینجا
شود باز آدمی آن سنگ خارا

ندانسته قدم زد رام بر وی
بهاران دید سر زد سبزهٔ وی

بت سنگین، بت سیمین بدن شد
شکفته چون گل و دیرش چمن شد

چو دیدش رام در لب کرده خنده
مسیحا مرده ای را ساخت زنده

به حیرانی صنم در حور زن دید
که بی آیینه نقش خویشتن دید

در آن غیرت چو گل در دست پژمرد
که از خود هم به جانان رشک می برد

خزید اندر کنار و کرد فریاد
که می ترسم ز آسیب پریزاد

جواب آن کنایت بی تکلم
کفایت کرد رام از یک تبس م

نرنجد تا ز غیرت دلستانش
به زودی داد رخصت همچو جانش

هم آغوش صنم شد باز در دشت
که سازد دشت را خوشتر ز گلگشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۴ - رفتن رام در منزل سرسکه بر بتک زاهد و دیدن اندر را در آنجا و رفتن زاهد به عالم بالا
گوهر بعدی:بخش ۳۶ - کور کردن رام یک پسر اندر را که به صورت زاغ سیتا را رنجانیده بود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.