۱۵۵ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۲۳

آورده‌اند کی روزی درویشی وضو می‌ساخت، شیخ بمتوضادر شد، آن درویش دست می‌شست و می‌گفتی اللّهمَّ اعْطِنی کِتابی بِیَمینی. شیخ گفت ای درویش تا چکنی و از آن نامه چه برخوانی؟ چنین نباید گفت که تو طاقت آن نداری. درویش گفت ای شیخ پس چگویم؟ شیخ گفت بگوی اللّهمَّ اغْفِرْ وَ ارَحمْ وَلاتَسْأَل.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.