هوش مصنوعی: شیخ در نشابور با زنی مطربه و مست برخورد می‌کند که با دیدن شیخ به گریه می‌افتد و توبه می‌کند. او لباس‌هایش را به مریدان شیخ می‌دهد و شیخ با پذیرفتن توبه‌اش، به او مژده می‌دهد. سپس شیخ به صحرا می‌رود و مراسمی با حضور مردم و صوفیان برگزار می‌کند. زن مطربه بر توبه خود ثابت‌قدم می‌ماند.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند مستی و توبه نیاز به درک بالاتری از مسائل اخلاقی و دینی دارد.

حکایت شمارهٔ ۶۹

هم در آن وقت کی شیخ به نشابور بود یک روز گفت اسب زین کنید. اسب زین کردند، شیخ برنشست و جمع در خدمت برفتند. در میان بازارزنی مطربه، مست، روی بگشاده و آراسته نزدیک شیخ رسید. جمع بانگ بروی زدند که از راه فراتر شو! شیخ گفت دست ازو بدارید. چون آن زن نزدیک شیخ رسید شیخ گفت:

آراسته و مست به بازار آیی
ای دوست نترسی کی گرفتار آیی!
آن زن را حالتی پدید آمد و بسیار بگریست و در مسجدی شد که در آن نزدیکی بود و یکی را از مریدان شیخ آواز داد. شیخ گفت بروتاخود چه حالتست. درویش در رفت آن عورت هرچ پوشیده بود از جامه و پیرایه در ایزاری نهاد و بدان درویش داد و گفت به خدمت شیخ رسان و بگوی کی توبه کردم، همتی با من داد. درویش جامه به خدمت شیخ آوردو پیغام برسانید. شیخ گفت مبارک باد و بفرمود تا آنچ آن زن داده بود همانجا به حلوا و نان سپید و بوی خوش دادند و شیخ همچنان روی به صحرا نهاد، حمالان طعامها آوردند و همه پیش عوام خلق نهادند و ایشان را گفت بکار برید و صوفیان را موافقت نفرمود و شیخ با صوفیان بر گوشۀ به نظاره بیستادند و آن عود و بوی خوش بر آتش نهادند. عودمی‌سوخت و شیخ را وقت خوش شده بود ونعره می‌زد و گفت هرچ بدم آید بدود و باد برود. چون عام از این طعام خوردن فارغ شدند شیخ به شهر آمد و زن مطربه برآن توبه ثابت قدم بماند به برکۀ نظر مبارک شیخ قدس اللّه روحه العزیز.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.