۱۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰

در آتش عشق مهوشان رفت
آسان پی دل نمی توان رفت

دل از پی درد او روان شد
منزل دنبال کاروان رفت

این مهمان نخوانده ی آه
شد خوار زبس، بر آسمان رفت

تیر تو گرفت کشور دل
این مژده به خانه ی کمان رفت

راه سفرت دلا نبستست
گاهی از خویش می توان رفت

ای گلبن تازه خار جورت
اول در پای باغبان رفت

با جذبه ی دام، بی پر و بال
بتوان چو سفیر از آشیان رفت

عاشق شمعست و قدر او را
وقتی دانند کز میان رفت

آوارگی کلیم خواهم
کز هند توان به اصفهان رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.