۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵

شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت
بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت

عشق با سیلاب پنداری زیک سرچشمه است
جای خود ویران کند هر جا دمی منزل گرفت

طبع بی انصاف را از عیب جوئی چاره نیست
گر بزیر تیغ آمد نکته بر قاتل گرفت

هر کجا سامان فزونتر بهره مندی کمترست
تشنه زاب جوی بیش از سیل کام دل گرفت

موج می تیغست بروی جلوه گل آتشست
هر کجا طبع بلند از دهر بیحاصل گرفت

سفله چون دستش قوی گردد زبون کش می شود
حرص هر جا غالب آمد لقمه از سائل گرفت

باده صحبت اگر یکدم بود دارد اثر
تیغ، تعلیم بخون غلطیدن از بسمل گرفت

راه عشقست اینکه نتوان بی ادب یک گام رفت
گرداگر برخاست از جا رخصت از محمل گرفت

رفت عمرم در سفر چون موج و نتوانم کلیم
گوشه امنی درین دریای بیحاصل گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.