۱۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۲

چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید
عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید

بر محک زد نقد شهری و بیابانی خرد
عاقل خوش مشرب و مجنون و بدسودا ندید

نیست در وضع جهان ابنای دنیا را ملال
هیچ صورت را کسی دلگیر از دنیا ندید

عافیت را اهل دل در دیده بستن دیده اند
بهره زین گلشن بغیر از چشم نابینا ندید

از بزرگان بیشتر دو نان تمتع می برند
قرب ساحل جز خس و خاشاک از دریا ندید

نخل این بستان ز بار خویشتن یابد شکست
هیچکس از زاده خود خیر در دنیا ندید

بال برگرد سرش گشتن ندارد فاخته
هیچکس سروی درین بستان باین بالا ندید

عیش ننگ ما کلیم از تنگدستیهای ماست
دست خالی را کسی در گردن مینا ندید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.