هوش مصنوعی:
این شعر بهار را به عنوان فصل تجدید حیات و نشاط توصیف میکند، اما در عین حال از دردها و رنجهای عاطفی نیز سخن میگوید. شاعر از تشنگی، سوزش دل، گریه و داغهای عاطفی یاد میکند و به نمادهایی مانند می، پیاله، و مسیحا اشاره دارد. در نهایت، شعر به مفاهیمی مانند رنج، عشق و از دست دادن میپردازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند مینوشی و دردهای عاطفی نیاز به درک بالاتری از زندگی و تجربیات انسانی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۱۵
بهار آمد و جانی بجسم مینا شد
پیاله! چشم تو روشن که باده پیدا شد
عرق فشانیت از تاب می شکیب نهشت
چه قطره بود که سیلاب طاقت ما شد
هنوز رنج تب لرز آفتاب بجاست
چه فیض بود که همخانه مسیحا شد
نه رفع تشنه لبی می کند، نه سوز جگر
دلم خوشست که چشمم ز گریه دریا شد
زدیده رفتی و تاریک شد سراچه چشم
بدل در آمدی و چشم داغ بینا شد
بغیر خار که در پای رهروان ماندست
دگر براه غمت هر چه بود یغما شد
کلیم چاک شد از تیغ او سراپایت
بسینه سنگ چه کوبی کنونکه در وا شد
پیاله! چشم تو روشن که باده پیدا شد
عرق فشانیت از تاب می شکیب نهشت
چه قطره بود که سیلاب طاقت ما شد
هنوز رنج تب لرز آفتاب بجاست
چه فیض بود که همخانه مسیحا شد
نه رفع تشنه لبی می کند، نه سوز جگر
دلم خوشست که چشمم ز گریه دریا شد
زدیده رفتی و تاریک شد سراچه چشم
بدل در آمدی و چشم داغ بینا شد
بغیر خار که در پای رهروان ماندست
دگر براه غمت هر چه بود یغما شد
کلیم چاک شد از تیغ او سراپایت
بسینه سنگ چه کوبی کنونکه در وا شد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.