۱۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۷

می نشاط نه جام جهان نما دارد
که کیمیای طرب کاسه ی گدا دارد

به راه شوق چو پرگار پایم از جا رفت
اگر بگردم بر گرد خویش جا دارد

به کیش اهل تجرد نماز نیست درست
به مسجدی که سرانجام بوریا دارد

مباش راست که در خاک و خون بود جانت
به گوش هوش نی تیر این صدا دارد

مآل کار دگر روی کارها دگرست
گیاه نیل همان گونه حنا دارد

در آسیای فلک هیچ رسم نوبت نیست
شکست کار همین از برای ما دارد

سبیل تست اگر خون عاشقان، آبست
ور آتشست خود آتش کجا بها دارد

بلای عشق جفای نصیحتش زیبا است
که خار پاخلش سوزن از قفا دارد

سرشک خانه ی بی تابیم رسانده به آب
به خاک پای تو چشمم امیدها دارد

خوشست با همه آمیزش اندکی پرهیز
حباب خانه ز دریا از آن جدا دارد

علاج ناز طبیبان نمی توان کردن
وگرنه هر مرض مهلکی دوا دارد

ز خار راه ملامت کلیم را چه غمست
که او ز آبله اخگر به زیر پا دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.