۱۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۲

بعالم از سر کلک وزارت درفشانی کن
بر اوج قدر دائم کار فیض آسمانی کن

بزرگان را بقدر کاردانی کار می افتد
دل بیدار داری مملکت را پاسبانی کن

رضای خلق و خالق چون عنان هر گه بدست آید
سوار توسن توفیق باش و کامرانی کن

زبستان عقیدت نوبر اخلاص می چینی
فلک را هم صلائی زن جهانرا میهمانی کن

زفیض قرب شاهنشه بهار عالم افروزی
جهان را تازه رو همچون زر شاه جهانی کن

بر اوج رفعتی هرگاه اختر در گذر بینی
دعا بهر دوام دولت صاحبقرانی کن

رسوم مردمی نو می کنی دیگر چرا گویم
بشکر قرب شاهنشه بمردم مهربانی کن

طلای ما سیه تا بست و سیم ما سیه اندود
چو روی خودفروشی نیست، قدردانی کن

زبان خیرخواهی غیر ازین حرفی نمی گوید
دل از خود شاد دار و در دو عالم شادمانی کن

سخن را صاحبی اهل سخن را قدوه ای آمد
کلیم از پشت گرمی بعد ازین آتش بیانی کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.