۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا
حاصل عمر عزیز آن یک نفس باشد مرا

خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست
گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا

عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان
عشق او بر من حرام ار بیم کس باشد مرا

بنده ی خاص ملک ز آنم که تا در روز و شب
نی ز شحنه بیم و نی ترس از عسس باشد مرا

جان فدای شکر شیرین شور انگیز او
کز فراقش دست بر سر چون مگس باشد مرا

با رخ او ننگرم در هر که کج طبعی بود
با گل ار خاطر به سوی خار و خس باشد مرا

تا نبیند بلبل طبعم گل رخسار او
گر جهان باغ ارم گردد قفس باشد مرا

در سر من نیست الا وصل آن دلبر هوس
تا سرم بر جای باشد این هوس باشد مرا

در میان ما حجاب ابن یمین افتاد و بس
گر شود یکسر به جانان دسترس باشد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.