۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

خرامان می رود دلبر تعالی الله چه رفتارست
شکر می بارد از پسته بنا می زد چه گفتارست

به گرد چشمه ی نوشین چه خرم سبزه ای دارد
خضر بر آب حیوانست و بر شنگرف زنگارست

نگارا از دلم یک دم غمت غایب نمی گردد
ندارم در جهان جز غم که دلجویست و دلدارست

من از جام می عشقت اگر مستم عجب نبود
عجب ز آن کس همی دارم که در دور تو هشیارست

سر اندر پایت افکندم گرفتی خرده ای بر من
منه آئین بیزاری که اندک مایه آزارست

ز چشم فتنه انگیزت بدی کردن چه آموزی
بیاموز از رخت آخر که او بس نیک کردارست

اگر ابن یمین گوید که از جانت نیم بنده
ازو مشنو که این دعوی پس اقرار انکارست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.