۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴

هر کجا صاحبدلی آزاده و فرزانه ایست
در هوای زلف چون زنجیر او دیوانه ایست

تا نپنداری که آن خال است بر رخسار او
از سویدای دلم بر خرمن مه دانه ایست

آبحیوان پیش لعلش خاکساری بیش نیست
در هوای عارضش شمع فلک پروانه ایست

در هوای حسن او و عشق شورانگیز من
قصه فرهاد و شیرین مختصر افسانه ایست

گر کنم سر در سر سودای زلف پر خمش
سهل باشد جان فدای او که خوش جانانه ایست

عاقلان تدبیر کار ایندل شیدا کنید
کو برای آشنائی با خرد بیگانه ایست

روی سوی کعبه کردن کی روا باشد مرا
با دلی کز یاد آن بت دائما بتخانه ایست

هوشیاری ناید از ابن یمین در دور او
زانکه اینمستی نه از جام است نز پیمانه ایست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.