۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

هرکه با زلف تو اندر دام نیست
همچو من پیوسته بی آرام نیست

گر چه باشد سرو همبالای تو
راستی را چون تو با اندام نیست

چشم نرگس دل نیارد کرد صید
زآنکه چون چشم خوشت بادام نیست

با تو جز خوبی نشان دیگرست
تا چه چیزست آنکه او را نام نیست

بیتو صبحی نگذرد بر عاشقان
کز فراقت تیره تر از شام نیست

این سر بیمغز من سودای وصل
میپزد دائم ولی جز خام نیست

خویشتن خواهم که گویا با تو راز
ز آنکه قاصد محرم پیغام نیست

با تو در خلوت مدامم آرزوست
بیش از اینم منتهای کام نیست

ساقیا می ده که رند خاص را
سهل باشد گر قبول عام نیست

می پرستی کن چو جم از بهر آنک
در جهان روشندلی چون جام نیست

در ازل آغاز کرد ابن یمین
مستیی کش تا ابد انجام نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.