۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۶

گرم ز عشق تو جان در بلاست گو میباش
و گر چه با منت آئین جفاست گو میباش

بیا که گر گذرت بر دو چشم من باشد
چو خاک پای توأم توتیاست گو میباش

اگر چه در بر کافور عارضت افعی است
ترا چو لعل زمرد نماست گو میباش

بچین زلف چو شام تو مایلست دلم
شدن بجانب چین گر خطاست گو میباش

اگر چه از من مسکین رقیب در خشم است
ترا نظر چو بعین رضاست گو میباش

میان لیلی و مجنون مودتست و صفا
اگر میان عرب ماجراست گو میباش

ز بهر دانه خالت همیشه مرغ دلم
بدام زلف تو گر مبتلاست گو میباش

اگر چه ابن یمین را دل از تو پر درد است
چو لطف صاحبدیوان دواست گو میباش

علاء دولت و دین صاحبی که از عدلش
ستم ز سیمبران گر رواست گو میباش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.