۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۵

چوگان ز مشک بر مه تابان کشیده ای
مه را چو کوی در خم چوگان کشیده ای

آورده ای ز شعر سیه سایبان حسن
بر فرق آفتاب در فشان کشیده ای

آن خط سبز فام که خضر است نام او
خوش بر کنار چشمه ی حیوان کشیده ای

هر جان و دل که یافته ای در کمند عشق
مجموع را به زلف پریشان کشیده ای

دارد هوای دانه ی خال تو مرغ روح
با آنکه دام بر زبر آن کشیده ای

اندر میان جان چو الف جای گیر شد
قدت که راست چون الف جان کشیده ای

چون اشک عاشقانت لطیفست و آبدار
گوهر که زیر لعل بدخشان کشیده ای

چشم بد از تو دور که در مصر دلبری
خط در جمال یوسف کنعان کشیده ای

گفتم بر آستان تو جان کرده ام نثار
گفتی که باز زیره به کرمان کشیده ای

بی یاد تو نمی زند ابن یمین دمی
در نام او چرا خط نسیان کشیده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.