هوش مصنوعی: این متن شعری از سعدی است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق به شخصی که نه دوست است و نه دشمن، باعث رنج و سردرگمی شده است. شاعر از ناتوانی در رهایی از این عشق و از دست دادن آرامش خود می‌گوید. همچنین، او به اخلاقیات و رفتارهای انسانی مانند دوری از سوء‌استفاده از ضعف دیگران و حفظ دوستی‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل ۴۲

نشاید گفتن آن کس را دلی هست
که ندهد بر چنین صورت دل از دست

نه منظوری که با او می‌توان گفت
نه خصمی کز کمندش می‌توان رست

به دل گفتم ز چشمانش بپرهیز
که هشیاران نیاویزند با مست

سرانگشتان مخضوبش نبینی
که دست صبر برپیچید و بشکست

نه آزاد از سرش بر می‌توان خاست
نه با او می‌توان آسوده بنشست

اگر دودی رود بی آتشی نیست
و گر خونی بیاید کشته‌ای هست

خیالش در نظر، چون آیدم خواب؟
نشاید در به روی دوستان بست

نشاید خرمن بیچارگان سوخت
نمی‌باید دل درمندگان خست

به آخر دوستی نتوان بریدن
به اول خود نمی‌بایست پیوست

دلی از دست بیرون رفته سعدی
نیاید باز تیر رفته از شست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۱
گوهر بعدی:غزل ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.