هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سعدی، بیانگر عشق و ارادت بی‌قید و شرط به معشوق است. شاعر اعلام می‌کند که هر چه معشوق بخواهد، همان را می‌خواهد و مخالفت با او را خلاف مذهب خود می‌داند. او عشق را فراتر از عیب و هنر می‌داند و معتقد است که عشق واقعی تحت تأثیر دشمنی‌ها و بدگویی‌ها قرار نمی‌گیرد. شاعر همچنین از درد هجران و امید به وصال سخن می‌گوید و معتقد است که رنج امروز به امید رحمت فردا قابل تحمل است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۴۳

اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست

هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبت رویش هزار جامه قباست

نمی‌توانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست

جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست

هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند
ضرورت است که گوید به سرو ماند راست

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست

خوش است با غم هجران دوست سعدی را
که گر چه رنج به جان می‌رسد امید دواست

بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فرداست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۲
گوهر بعدی:غزل ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.