هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سعدی، عشق و دلدادگی به دوست را بیان می‌کند. شاعر از عشق به دوست و تأثیر آن بر جان و دل خود سخن می‌گوید و اعلام می‌کند که تمام وجودش در گرو محبت و وفای دوست است. او حتی حاضر است جان خود را در راه عشق به دوست فدا کند و هیچ چیز جز سلام دوست را به عنوان ارمغان سفر نمی‌خواهد. شاعر خود را غلام و بندهٔ دوست می‌داند و عشق را تنها راه رهایی از رنج و درد می‌پندارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیدهٔ عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۱۰۰

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می‌شود به امید وفای یار
جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن
هرک اوفتاد مست محبت ز جام دوست

من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم
هیچ ارمغانیی نبرم جز سلام دوست

رنجور عشق به نشود جز به بوی یار
ور رفتنیست جان ندهد جز به نام دوست

وقتی امیر مملکت خویش بودمی
اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست

گر دوست را به دیگری از من فراغتست
من دیگری ندارم قایم مقام دوست

بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای
هم چاره آن که سر بنهی زیر بام دوست

درویش را که نام برد پیش پادشاه
هیهات از افتقار من و احتشام دوست

گر کام دوست کشتن سعدیست باک نیست
اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۹۹
گوهر بعدی:غزل ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۱۱/۸ ۰۷:۴۷

در بیت سوم، به نظر می رسد "با نفخ صور باز نیاید به خویشتن" از نظر معنایی صحح تر باشد.