هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و تسلیم در برابر معشوق سخن می‌گوید. او از عشق بی‌پایان خود به معشوق و ناتوانی در رهایی از این عشق می‌گوید. همچنین، شاعر به ستایش معشوق و بیان وفاداری خود به او می‌پردازد و از دیگران می‌خواهد که به سخنان دشمنان گوش ندهند. در نهایت، شاعر از عشق صادقانه و بی‌توجهی به دنیا و آخرت سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل ۱۵۳

سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی
کس دیگر نتواند که بگیرد جایت

همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت

روزگاریست که سودای تو در سر دارم
مگرم سر برود تا برود سودایت

قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری
که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت

دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت

چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص
گر تأمل نکند صورت جان آسایت

دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
هم در آیینه توان دید مگر همتایت

روز آن است که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت

دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت
سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت

عاشق صادق دیدار من آنگه باشی
که به دنیا و به عقبی نبود پروایت

طالب آن است که از شیر نگرداند روی
یا نباید که به شمشیر بگردد رایت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۵۲
گوهر بعدی:غزل ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.