هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دلش از هوس یار آرام نمی‌گیرد و از جفای یار و بار غم شکایت دارد. او از عشق به عنوان بلایی یاد می‌کند که جانش را می‌سوزاند، اما همچنان به دیدار یار امیدوار است. شاعر از ناتوانی خود در تحمل این شرایط و از دست دادن صبر و شکیبایی می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند فراق و شکایت از جفای یار ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل ۱۸۴

دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد
طریق مردم هشیار بر نمی‌گیرد

بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمی‌گیرد

همی‌گدازم و می‌سازم و شکیباییست
که پرده از سر اسرار بر نمی‌گیرد

وجود خسته من زیر بار جور فلک
جفای یار به سربار بر نمی‌گیرد

رواست گر نکند یار دعوی یاری
چو بار غم ز دل یار بر نمی‌گیرد

چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بار
گرم ز دست به یک بار بر نمی‌گیرد

بسوخت سعدی در دوزخ فراق و هنوز
طمع ز وعده دیدار بر نمی‌گیرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۸۳
گوهر بعدی:غزل ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.