۷۲۹ بار خوانده شده

غزل ۱۸۹

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

غم هجران به سویت‌تر از این قسمت کن
کاین همه درد به جان من تنها نرسد

سروبالای منا گر به چمن برگذری
سرو بالای تو را سرو به بالا نرسد

چون تویی را چو منی در نظر آید هیهات
که قیامت رسد این رشته به هم یا نرسد

ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

بر سر خوان لبت دست چو من درویشی
به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد

ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت
بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد

هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود
خار بردارم اگر دست به خرما نرسد

سعدیا کنگره وصل بلندست و هر آنک
پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۸۸
گوهر بعدی:غزل ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.