۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱ - بنگر صفای جام و می لعل فام را

بنگر صفای جام و می لعل فام را
کز باده فرق می نتوان کرد، جام را

نازم به بزم دُردکشان کز فروغ جام
از هم تفاوتی نبود، صبح و شام را

در طی راه عشق چو خامند، پختگان
اندیشه کن که حال چگونه است خام را

تحصیل نام، از در میخانه کی توان
طوفان خم به باد دهد، ننگ و نام را

انصاف خواهمی زتو، هرگز شنیده ای؟
عاقل به اختیار کند، ترک کام را

ما را غرض زباده، شراب ولایت است
نی باده ی که آمده مقصد، عوام را

دی بر در سرای مغان، ازدحام بود
پرسیدم از مُغی، سبب ازدحام را

گفتا که هست عید و به عیدانه، پیر دیر
به نموده وقف دُردکشان، رطل و جام را

میلاد فر خجسته ی ساقی کوثر است
آمد نوید فتح و بشارت، گرام را

سلطان اولیاء، شه مردان که حُب او
شرط قبول گشته صلوة و صیام را

مولود شد به کعبه و عزّ و شرف فزود
حجر و حطیم و زمزم و رکن و مقام را

اِحرام طوف درگه او هر که بست یافت
اجر هزار عمره و حج، تمام را

بر خاک آستانه ی وی هر که جبهه سود
دریافت حق واقعی، استلام را

بین صفا و مروه ی درگاه و روضه اش
کن سعی کسب روضه ی دارالسلام را

مکینُ وقوف، در عرفات ولای او
جویی اگر سلامت یوم القیام را

مقصد زرمی حجر، تبری زخصم او است
کین شیوه شاهد است، تولای تام را

قربانی منای تقرب، که فُزت گفت
دید از شراب وصل، لبالب چو جام را

بعد از ثنای شاه ولایت علی، روا است
گفتن مدیح صدر فلک، احتشام را

ز آن رو که عرض مدحت مولی نمودن است
در کیش اهل عشق، ستودن غلام را

آن خواجه ی کریم که زد جاودان صلا
بر خوان جود و فضل و کرم، خاص و عام را

فرزانه صدر اعظم اشرف که شه سپرد
در کفّ او زمام تمام انام را

در دفع خصم مملکت و حفظ داد و دین
کلکش نموده کار، بُرنده حسام را

ز آن شد امین سلطان، کز پای گوهری
جز در ره امانت، ننهاده گام را

دایم «محیط» از کرم شاه اولیاء
خواهد دوام دولت صدرالکرام را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰ - مختوم به مدح حضرت مالک اشتر روحی له الفدا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲ - در میلاد سعادت بنیاد امام زمان علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.