۵۰۲ بار خوانده شده
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمیآید
چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمیآید
اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش
بد از منست که گویم نکو نمیآید
گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفت و گو نمیآید
گمان برند که در عودسوز سینه من
بمرد آتش معنی که بو نمیآید
چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست
چه مجلسست کز او های و هو نمیآید
به شیر بود مگر شور عشق سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمیآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمیآید
چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمیآید
اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش
بد از منست که گویم نکو نمیآید
گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفت و گو نمیآید
گمان برند که در عودسوز سینه من
بمرد آتش معنی که بو نمیآید
چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست
چه مجلسست کز او های و هو نمیآید
به شیر بود مگر شور عشق سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمیآید
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.