هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فداکاری سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق او را به جایی رسانده که حاضر است هر چیزی را فدا کند، حتی سلامتی و زندگی خود را. شاعر همچنین از ناامیدی و درد عشق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که هیچ درمانی برای درد عشق وجود ندارد. او از فداکاری در راه عشق و پذیرش عواقب آن صحبت می‌کند و در نهایت از آرزوی دیدن دوباره معشوق و تحمل غرامت گناهان او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند فداکاری، ناامیدی و درد عشق نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل ۳۲۱

آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش

داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش

هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد
بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش

هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.