۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا
هنوز آن غرورست کج کلاه مرا

هزار پاره ی الماس از گلم سر زد
اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا

که برفشاند قبا بر من جراحت ناک
که گرد نافه چین ریخت تکیه گاه مرا

فرشته وار زپیش جنازه ام بگذر
بآب خضر بشو نامه ی سیاه مرا

سحرگه از جگر خسته خاست طوفانی
که راه خانه غلط گشت خضر راه مرا

لب تو نام من از لوح زندگانی برد
بهر بهانه قلم زد خط گناه مرا

چه ذره یی تو فغانی که لاف مهر زنی
برو که پایه بلند آمده ست ماه مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.