۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را
چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را

زبانم لال بادا تا نگویم از که مینالم
که باشم من که بدنامی رسانم نیکنامان را

شدی خندان و بیرون آمدی ابرو ترش کرده
عجایب چاشنی ها می رسانی تلخکامان را

عنان کج کرده مست از هر طرف پیش آمدم شوخی
نمی دانم چه انگیزست باز این کج خرامان را

جمالت هست روز افزون وفا هم بر کمال خود
که هر چیزی به جای خود نکو باشد تمامان را

اگر این چاشنی در کار دارد آن لب میگون
سخن چون بگذرد در بزم آن شیرین کلامان را

فغانی از کجا و حالت مستانه در بزمت
بآهی گرم دارد حالیا خیل غلامان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.