هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و وفاداری خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود همه سختی‌ها و ناملایمات، همچنان به عشقش پایبند است. او از بی‌وفایی معشوق گلایه می‌کند اما باز هم عشق خود را فدای او می‌کند و از سرزنش‌های معشوق نیز نمی‌هراسد. شاعر تأکید می‌کند که عشق را نمی‌توان با گفتن آموخت، بلکه باید در طبیعت فرد وجود داشته باشد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی و شکایت از معشوق نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل ۳۵۰

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول

نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول

کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول

من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد
به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول

ملامتت نکنم گر چه بی‌وفا یاری
هزار جان عزیزت فدای طبع ملول

مرا گناه خود است ار ملامت تو برم
که عشق بار گران بود و من ظلوم جهول

گر آن چه بر سر من می‌رود ز دست فراق
علی التمام فروخوانم الحدیث یطول

ز دست گریه کتابت نمی‌توانم کرد
که می‌نویسم و در حال می‌شود مغسول

من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدایی بهلول

طریق عشق به گفتن نمی‌توان آموخت
مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول

اسیر بند غمت را به لطف خویش بخوان
که گر به قهر برانی کجا شود مغلول

نه زور بازوی سعدی که دست قوت شیر
سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۴۹
گوهر بعدی:غزل ۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.