هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و عاشقی سخن می‌گوید و حالات روحی خود را در مواجهه با معشوق توصیف می‌کند. او از بی‌توجهی عقل در برابر عشق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که درونش جز معشوق جایی برای دیگری ندارد. شاعر همچنین از درد عشق و جدایی می‌گوید و آرزو می‌کند که پیامش مستقیماً به گوش معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.

غزل ۳۵۱

نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
در سرای به هم کرده از خروج و دخول

شب دراز دو چشمم بر آستان امید
که بامداد در حجره می‌زند مأمول

خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول

بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند
که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول

چنان تصور معشوق در خیال من است
که دیگرم متصور نمی‌شود معقول

حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق
چنان شده‌ست که فرمان عامل معزول

شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نزول

بر آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول

به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول

مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول

مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش
دریغ باشد پیغام ما به دست رسول

درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست
چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۵۰
گوهر بعدی:غزل ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.