۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۲

آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس
طاقت نبود کان لب میگون نگرد کس

منت که رسیدم ز تو یکره بزلالی
در ساغر خود چند همه خون نگرد کس

خوبی تو، مکن گوش بگفتار بد آموز
حیفست که بر مردمک دون نگرد کس

مگذار که میرم بنما ان خط اگرچه
حیفست که آن فال همایون نگرد کس

افسون به چه کار آید اگر مهر و وفا نیست
جایی که وفا نیست بافسون نگرد کس

آن تشنه نیم من که به آبی خردم یار
در آتشم ار بر لب جیحون نگرد کس

خوش باد فغانی که همه وهم و خیالست
گر کوکبه ی حشمت گردن نگرد کس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.