۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۳

فغان ز بازی اسب و هوای خانه ی زینش
که باد خاک قدم صد نگارخانه ی چینش

تبارک الله از آن آب و رنگ خاتم خوبی
که خال چهره ی صد یوسفست نقش نگینش

درین خیال که گردی بدامنش ننشیند
نهاده آینه ی دل نشسته ام بکمینش

چه پرده یی دگرش دست داد مطرب مجلس
که خون ز چشم حریف آورد نوای حزینش

بهر طرف که عنان تابد آن سپهر ملاحت
هزار زهره جبین خیزد از یسار و یمینش

همان زمان که نظر بر رخش ز دور فگندم
نشان نازکی خوی داد چین جبینش

بیا که در دل تنگ من از خزانه ی عشقت
امانتیست که روح الامین نبود امینش

چراغ حسن ز محراب ابروی تو فروزان
که در پیست دعای هزار گوشه نشینش

توایکه در نظرت اشتیاق آن گل خندانست
بیا به دیده ی گریان من نشین و ببینش

ز دست ساقی مجلس پیاله گیر فغانی
گل مراد شکفت، از نهال عیش بچینش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.