هوش مصنوعی: متن بالا بیانگر احساسات شاعر درباره‌ی تنهایی، عشق، و تفاوت بین رند و زاهد است. شاعر از زندگی بی‌حاصل و افتاده در خاک شکایت می‌کند و به دنبال فهم عمیق‌تری از عشق و حقیقت است. همچنین، او به تفاوت‌های ظاهری بین افراد اشاره می‌کند اما در نهایت همه را از یک جوهر می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رند و زاهد نیاز به دانش پیشینه‌ای از ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد.

شمارهٔ ۳۹۸

تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم
خیز تا این سجده ها در سایه سروی بریم

در دل اینست کان ساعت که محرمتر شدیم
تا نگه کردیم پنداری که بیرون دریم

در حقیقت رند و زاهد هر دو نزدیک همند
مشکلست اینجا تفاوت بلکه از یک جوهریم

صحبت زاهد خوشست اما گلستان دلکشست
چند در یک خانه بنشینیم و درهم بنگریم

ذره بر افلاک رفت و ما بخاک افتاده خوار
با چنین مهر و وفا از ذره یی ناقصتریم

عارفی باید که سر عشق دریابد تمام
فهم ما دورست ازین معنی که رند و ابتریم

مجلس عشقست کوته کن فغانی درد دل
این حرارت جای دیگر بر که ما خود اخگریم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.