هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود فرسودگی جسم و ذهن، عشقش همچنان پابرجاست. او از معشوق می‌خواهد که دست از او برندارد و به او توجه کند. شاعر همچنین از دنیا و آخرت چشم‌پوشی کرده و تنها آرزوی دیدار معشوق را دارد. در نهایت، او از بی‌وفایی یاران شکایت کرده و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و او را از این حال نجات دهد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از بی‌وفایی و فرسودگی جسم و ذهن نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل ۳۶۴

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم

بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم

مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان
وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم

مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه
که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم

سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم

نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم

زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم

حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد
دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۶۳
گوهر بعدی:غزل ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.