هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از غمزههای فتنهانگیز، جادوی عشوهها، و بوی گل در کوی معشوق سخن میگوید. او از هجران و اشتیاق به وصال مینالد و جان خود را به تارهای موی معشوق گره زده است. در نهایت، شاعر از رهایی از خود و پیوستن به معشوق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارند تا به درستی درک شوند.
شمارهٔ ۴۸۵
ای ز سحر غمزه پنهان فتنه در ابروی تو
فتنه را در گوش دارد عشوه ی جادوی تو
در هوایت بس که شد بر باد جان بیدلان
بوی گل می آید ای گل از نسیم کوی تو
زنده می دارم شب هجران بیاد روز وصل
تا برآید صبح و بینم آفتاب روی تو
چون بسر وقتم رسی ای شاخ گل دامن کشان
میرم و گیرم حیات از سر زرنگ و بوی تو
کرده ام از هستی موهوم خود پهلو تهی
تا جدا از خود نشینم یک زمان پهلوی تو
نگسلم از جعد مشگینت که در شبهای هجر
رشته ی جان مرا وصلیست با هر موی تو
بسکه دارد غیرت وصلت فغانی روز وصل
پوشد اول دیده را از خویش و بیند روی تو
فتنه را در گوش دارد عشوه ی جادوی تو
در هوایت بس که شد بر باد جان بیدلان
بوی گل می آید ای گل از نسیم کوی تو
زنده می دارم شب هجران بیاد روز وصل
تا برآید صبح و بینم آفتاب روی تو
چون بسر وقتم رسی ای شاخ گل دامن کشان
میرم و گیرم حیات از سر زرنگ و بوی تو
کرده ام از هستی موهوم خود پهلو تهی
تا جدا از خود نشینم یک زمان پهلوی تو
نگسلم از جعد مشگینت که در شبهای هجر
رشته ی جان مرا وصلیست با هر موی تو
بسکه دارد غیرت وصلت فغانی روز وصل
پوشد اول دیده را از خویش و بیند روی تو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.