۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۲

خلقی بحسن خویش گرفتار دیده یی
زان ناز می کنی که خریدار دیده یی

چندانکه خشم و ناز کنی زارتر شوم
زارم ازان کشی که مرا زار دیده یی

کوشی بعزت دگران رغم جان من
گویا که در میانه مرا خوار دیده یی

وزو گداز من مکن ای شمع برطرف
در یک زمان که جانب اغیار دیده یی

بزمش ندیده سجده کنی از برون در
ایدل ز کعبه ی سایه ی دیوار دیده یی

بسیار پیش ما بد خوبان مگو رقیب
آری ترا بدست که بسیار دیده یی

امروز مستی تو فغانی فزونترست
معلوم می شود که رخ یار دیده یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.