هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و شوریدگی خود سخن میگوید. او از شبهای عاشقانه و حضور معشوق در کنار خود لذت میبرد و از هرگونه غم و بلا بیخبر است. شاعر از زیباییهای طبیعت و آرامش آن سخن میگوید، اما نگران از دست دادن این لحظات است. او از تشنگی روح خود و نیاز به حضور معشوق میگوید و از این که در کنار معشوق است، احساس شادی و بیخبری از دنیا میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده در شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل ۳۸۵
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
چو التماس برآمد هلاک باکی نیست
کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
ندانم این شب قدر است یا ستاره روز
تویی برابر من یا خیال در نظرم
خوشا هوای گلستان و خواب در بستان
اگر نبودی تشویش بلبل سحرم
بدین دو دیده که امشب تو را همیبینم
دریغ باشد فردا که دیگری نگرم
روان تشنه برآساید از وجود فرات
مرا فرات ز سر برگذشت و تشنهترم
چو میندیدمت از شوق بیخبر بودم
کنون که با تو نشستم ز ذوق بیخبرم
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست
به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود
و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
مگوی سعدی از این درد جان نخواهد برد
بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
چو التماس برآمد هلاک باکی نیست
کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
ندانم این شب قدر است یا ستاره روز
تویی برابر من یا خیال در نظرم
خوشا هوای گلستان و خواب در بستان
اگر نبودی تشویش بلبل سحرم
بدین دو دیده که امشب تو را همیبینم
دریغ باشد فردا که دیگری نگرم
روان تشنه برآساید از وجود فرات
مرا فرات ز سر برگذشت و تشنهترم
چو میندیدمت از شوق بیخبر بودم
کنون که با تو نشستم ز ذوق بیخبرم
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست
به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود
و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
مگوی سعدی از این درد جان نخواهد برد
بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۳۸۴
گوهر بعدی:غزل ۳۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.