هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از عشق یارش سرمست و خمار است. او از توبه از زهد و بازگشت به عشق و مستی می‌گوید و از ساقی و مطرب می‌خواهد که او را در این حال همراهی کنند. شاعر همچنین از درد فراق و تمنا سخن می‌گوید و از یارش می‌خواهد که بازگردد. او از عقل و دل نیز سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق بر عقل و دل او چیره شده است.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عشق، مستی، و فراق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند توبه از زهد و بازگشت به عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل ۳۸۹

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم

سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی
عیبم مکن که در سر سودای یار دارم

ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم
مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم

سیلاب نیستی را سر در وجود من ده
کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم

شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر
کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم

موسی طور عشقم در وادی تمنا
مجروح لن ترانی چون خود هزار دارم

رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش
بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم

چندم به سر دوانی پرگاروار گردت
سرگشته‌ام ولیکن پای استوار دارم

عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد
عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم

زان می که ریخت عشقت در کام جان سعدی
تا بامداد محشر در سر خمار دارم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۸۸
گوهر بعدی:غزل ۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.