۵۲۵ بار خوانده شده

غزل ۳۹۶

من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم

من این خیال نبندم که دانه‌ای به مراد
میان این همه تشویش دام برگیرم

ستاده‌ام به غلامی گرم قبول کنی
و گر نخواهی کفش غلام برگیرم

مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم
گریز نیست که دل زین مقام برگیرم

ز فکرهای پریشان و بارهای فراق
که بر دل است ندانم کدام برگیرم

گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من آن نیم که ره انتقام برگیرم

گرم جواز نباشد به بارگاه قبول
و گر مجال نباشد که کام برگیرم

از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت
اگر حلال نباشد حرام برگیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۹۵
گوهر بعدی:غزل ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.