هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و از حسادت رفیقان و درد پنهان خود می‌نالد. او از عشق به معشوق و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید و آرزو می‌کند که در جهان تنها او صید عشق باشد. شاعر همچنین از ناله‌های خود در غم دوست و بی‌توجهی دیگران به رنج‌هایش سخن می‌گوید و در پایان، از بازگشت به خود و دوری از خودپسندی می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۳۹۸

نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم
تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم

آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم

درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم

چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف
دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم

به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم

مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند
که از این پرده که گفتی به درافتد رازم

کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست
که به آفاق نظر می‌رود از شیرازم

چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی
گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۹۷
گوهر بعدی:غزل ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.