هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سعدی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او از جدایی و دوری معشوق رنج می‌برد و آرزوی نزدیکی و وصال دارد. شاعر از ناتوانی خود در رسیدن به معشوق و احساس اسارت در غم دوری سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که او را بپذیرد. او همچنین از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که این زیبایی باعث شده تا همه چیز دیگر را فراموش کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن‌ها را به درستی درک و تفسیر کرد.

غزل ۴۱۵

ای مرهم ریش و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم

ای راحت اندرون مجروحم
جمعیت خاطر پریشانم

گویند بدار دستش از دامن
تا دست بدارد از گریبانم

آن کس که مرا به باغ می‌خواند
بی روی تو می‌برد به زندانم

وین طرفه که ره نمی‌برم پیشت
وز پیش تو ره به در نمی‌دانم

یک روز به بندگی قبولم کن
روز دگرم ببین که سلطانم

ای گلبن بوستان روحانی
مشغول بکردی از گلستانم

زان روز که سرو قامتت دیدم
از یاد برفت سرو بستانم

آن در دو رسته در حدیث آمد
وز دیده بیوفتاد مرجانم

گویند صبور باش از او سعدی
بارش بکشم که صبر نتوانم

ای کاش که جان در آستین بودی
تا بر سر مونس دل افشانم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۱۴
گوهر بعدی:غزل ۴۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.