هوش مصنوعی: این شعر از سعدی بیانگر عشق و وابستگی شدید شاعر به معشوق است. شاعر از بی‌صبری خود در فراق معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که بدون او زندگی برایش بی‌معناست. او از غم و اندوه خود می‌گوید و تأکید می‌کند که حتی در بهشت نیز بدون معشوق شاد نخواهد بود. شاعر همچنین از وفاداری خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هرچند معشوق به او جفا کند، باز هم وفادار خواهد ماند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و غم نیاز به تجربه و بلوغ عاطفی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل ۴۲۴

من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذری روزی
که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم

من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد
که در بهشت نیارد خدای غمگینم

ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم

چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به
شب فراق منه شمع پیش بالینم

ضرورت است که عهد وفا به سر برمت
و گر جفا به سر آید هزار چندینم

نه هاونم که بنالم به کوفتی از یار
چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم

بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان
به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم

چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم
چو لاله لال بکردی زبان تحسینم

مرا پلنگ به سرپنجه ای نگار نکشت
تو می‌کشی به سر پنجه نگارینم

چو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگ
برفت در همه آفاق بوی مشکینم

هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی
چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۲۳
گوهر بعدی:غزل ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.